از انترناسيوناليسم شوروي مدار

تا شووينيسم خميني گرا

مقدمه:

اقاي فرخ نگهدار در مطلبي با عنوان " آيا در آستانه جنگ قرار گرفته ايم؟" پرسشها و پاسخهايي را طرح كرده اند كه نيازمند نقد و بررسي جدي است. پيش از طرح نكات مهم اين مطلب و نقد آنها، ذكر اين نكته ضروري است كه هدف از اين نوشته رسيدن به تفاهمي با ايشان و جرياني كه ايشان به نوعي حامل آن است نيست؛ چرا كه به قول توماس كوهن در جايي كه دو سرمشق (پارادايم) فكري رقيب و متضاد وجود داشته باشد جايي براي تفاهم وجود ندارد. سرمشق ها ،چه سياسي و چه علمي، خاستگاه هاي خاص خود را دارند؛ مبتني بر مفروضات و جهان بيني هاي خاص خود هستند. سرمشق نيوتني را نمي توان با سرمشق ماقبل نيوتني در عرصه فيزيك آشتي داد. به همين سان سرمشق اصلاح گري به ویژه نوع آخوند پسند آن را نمي توان با سرمشق انقلابي گري آشتي داد. زمان و موقعيت تاريخي است كه نشان مي دهد حق با كدام ديگاه است. البته، اقاي نگهدار تمام همت و تلاش خود را بكار مي گيرد تا ظرفيت اصلاح پذيري نظام را نشان دهد، اما، آب در هاون مي كوبد و باد به غربال مي دهد.  مفروضات اقاي نگهدار چيست؟

 

اول اينكه، درگيري جمهوري اسلامي با كشورهاي ديگر از عراق گرفته تا غرب، مرتبط با منافع ملي مردم ايران است و نه جاه طلبي هاي ارتجاعي بنيادگرايانه رژيم. دوم اينكه، سياست نظامي جمهوري اسلامي از جمله ادامه جنگ با عراق و  غني سازي اتمي و دسترسي به بمب اتم، ارتباطي با سياست داخلي آن ندارد. سوم اينكه، هرگونه استمدادي از جامعه جهاني در مصاف با رژيم جمهوري اسلامي حكم خيانت را دارد. بديهي است كه ديدگاه سياسي كه بر ميناي اين مفروضات شكل مي گيرد راه به حفاظت و پاسداري از وضع موجود مي برد

 

نكات مهم مطلب آقاي نگهدار

 

**" به هیچ وجه قابل درک نیست که نیروهایی که پروژه خود را "محاصره مدنی" حکومت قرار می دهند، نیروهایی که اصلاح در امور کشور را با اتکاء بر حرکت مدنی میسر می بینند، کسانی که به حضور نیروی طرفدار تشنج زدایی در حکومت جمهوری اسلامی باور دارند و امکان غلبه سیاست آنها بر حکومت را واقعی ارزیابی می کنند، علیه تمام حکومت حکم صادر کنند که کشور را به آستانه جنگ کشانده است. کدام جنگ؟ این چه آمادگی گیری برای جنگ است که هیچ نشانی از آن در هیچ کجای کشور نیست؟"

 

عجيب نيست كه اقاي نگهدار بر اثر تعلق خاطر بيش از اندازه به يك حكومت پيشا مدرن، اينچنين از نبود شرايط جنگي در كشور سخن بگويد و  نتواند هويت جمهوري اسلامي را كه اساسا با جنگ سرشته شده، دريابد. جمهوري اسلامي براي تثبيت هر چه بيشتر خود، نياز به شرايط جنگي دارد. خميني به صراحت مي گفت كه جنگ نعمتي آسماني است و بنابراين اگر 20 سال هم طول بكشد آن را ادامه خواهيم داد.  اما، براي نشان دادن شرايط جنگي حاكم بر كشور، چه بينه اي بهتر از ظهور دولت امام زماني احمدي نژاد مي توان ارايه كرد. دولتي كه ريشه در سپاه پاسداران رژيم دارد و تمام اركان قدرت را نيز ميليتاريزه كرده است. دولتي كه تمام رسانه ها را از پرداختن به بحران هسته اي منع كرده است و منتقدان را خائن خطاب مي كند. دولتي كه حتي مذاكره كننده ارشد پيشين، موسويان، را به جرم خيانت دستگير و از اين طريق  رعب و وحشت را حاكم مي كند. دولتي كه نيروهاي بالقوه آشوبگر را با عناويني چون اراذل و اوباش دستگير مي كند تا فضاي اجتماعي را كنترل كند. دولتي كه فرمانده سپاه آن به صراحت اعلام مي كند كه وظيفه عاجل اين نيرو حفظ امنيت داخلي است: پيامي صريح و آشكار به مردم  خشمگين كه  حتي در صورت درگيري نظامي، سپاه امنيت داخلي را كنترل خواهد كرد. 

اقاي نگهدار، همان گونه كه قبلا اشاره شد، نگران ريزش نيروهاي اصلاح طلب و پيوستن آنها به اردوگاه برانداري و انقلابي است. مي پرسد چرا چنين نيروهايي معتقد به يكدست شدن حكومت شده اند؟ مگر شكاف دروني و نيروهاي طرفدار تشنج زدايي در درون حكومت را نمي بينند؟  بايد پرسيد نيروهاي معتقد به تشنج زدايي در كجاي ساختار قدرت قرار دارند؟  ارتباط آن نيروها با اركان اصلي نظام يعني ولايت فقيه و سپاه پاسداران چيست؟  اگر در تضاد با ولي فقيه و گماشتگان او باشند در اين صورت تكيف شان در چنين ساختار قدرتي معلوم است: ناتوان از اثر گذاري بر روند تصميم گيرهاي اساسي و راهبردي نظام. و اگر در تحليل نهايي هم خط و هم سنگر با اركان نظام هستند در اين صورت راهي پيش رو ندارند جز همراهي با ولي فقيه ارتجاع.

 

**"این تصور که برای جمهوری اسلامی غنی سازی آنقدر مهم است که سرنوشت خود را با آن گره زده است، درست تکرار همان تصوری است که عده ای در باره جنگ ایران و عراق داشتند. یک علت تداوم کشمکش هسته ای آنست که ایران تصور می کند غرب نه قادر و نه مایل به توسل به گزینه نظامی است و لذا هنوز می توان سطح توافق را بالاتر گرفت. "

 

جنگ ايران و عراق تا چند سال ديگر بايد ادامه مي يافت تا جنگ طلبي رژيم براي اقاي نگهدار ثابت مي شد؟ ايا دست كم هفت سال بر طبل جنگ كوبيدن، 1000 ميليارد دلار سرمايه اين كشور را به تنور آن ريختن، دهها هزار تن از جوانان كشور را قرباني آن كردن و قبرستان ها را به گلستان ها تبديل كردن و مملكت را به ويراني كشيدن كافي نيست تا جنگ طلبي اين رژيم ثابت شود. به استناد نامه فرمانده وقت سپاه پاسداران كه چندي پيش توسط هاشمي رفسنجاني در رسانه ها منتشر شد، توقف جنگ نه از سر عقلانيت نظام بلكه ناشي از ته كشيدن عدوات جنگي و نيروي انساني دم توپ بود. اگر رژيم توانايي تجيهز نيروي انساني و امكانات نظامي را داشت همچنان ديوانه وار به ادامه ي جنگ مي پرداخت و در پي عملياتي كردن خلافت اسلامي خود بود. در عين حال، وجود متغير بسيار مهم و تاثير گذار" ارتش ازاديبخش ملي"  در نوار مرزي و و حشت از ازاد سازي غرب كشور توسط آن نيز تاثير بسيار مهمي بر نوشيدن جام زهر صلح توسط خميني داشت.

اينكه رژيم تصور مي كند غرب قادر به حمله نظامي نيست، تا حدي درست است.اما، اين نيز جزو بلاهت هاي نظام در محاسبات استراتژيك است. رژيم هم در اينجا دچار اشتباه در  محاسبه استراتژيك است و هم مهمتر از آن در  محاسبه ي توان نظامي خود در برابر آمريكا. علاوه بر اين، رژيم نيك مي داند كه هرگونه عقب نشيني در مورد غني سازي هسته اي به مثابه نوشيدن جام زهر ديگري است كه دو پيامد مهم دارد: از سويي  مفتضح شدن حيثيت آن بعد از اين همه هاي و هوي و رجزخوانی و از سوی ديگر از دست دادن اولين خاكريز در جنگي مرحله اي كه خاكريز دوم آن واداشتن حكومت به پذيرش نقض حقوق بشر است. در اينجاست كه مي توان در يافت چرا به رغم تصور اقاي نگهدار، قريب به اتفاق نيروهاي سابقه دار نظام از جمله خامنه ای و  هاشمي رفسنجاني و خاتمي و کروبی  بر سر موضع فعلي هستند و همه همديگر را به وحدت و همدلي در پيشبرد اين پروژه فرا مي خوانند. به اين دلايل به نظر می رسد که رژيم راهی  جز پيشبرد بازی که با بلاهت شروع کرده در پيش ندارد. شايد با جدی شدن موضوع از جمله چند حمله هوايي پس بکشد، اما، چنين پس کشيدنی نوشداروی پس از مرگ سهراب خواهد بود. مستبدان معمولا، گوش شنوايي ندارند. زمانی پس می کشند که لرزه بر اندامشان افتاده باشد. داستان پذيرش صلح در جنگ ضد ميهنی ايران وعراق  نيز چيزی جز اين نبود.

 

**"اپوزیسیون دموکرات ایران با غنی سازی در وضع فعلی (بدون جلب رضایت IAEA) مخالف است، زیرا زیان این کار – در تحلیل نهایی – بسیار بیشتر از سود احتمالی آن است. تعویق غنی سازی برای چند سال اقتصاد کشور را قطعا نه فلج می کند و نه حتی مایه کندی رشد آن می شود. در حالیکه ادامه غنی سازی زمینه بسط همکاری اقتصادی ایران با جهان خارج را محدود تر و آهنگ رشد کشور را کندتر می کند.

مخالفت ما با پیش برد برنامه غنی سازی در وضع فعلی، قبل از همه ناشی از مجازات هایی است که طرف مقابل اعمال می کند. ما به دلیل مخالفت با حکومت ایران مخالف غنی سازی نیستیم."

 

اگر مجازاتی در کار نباشد، افرادی مانند آقای نگهدار مخالفتی با پروژه غنی سازی ندارند. يعنی هيچ نسبتی ميان دسترسی به بمب اتم  و سرکوب در عرصه داخلی و شاخ و شانه کشيدن در عرصه منطقه ای و حمایت از نیروهای ارتجاعی منطقه و در يک کلام سرکوب در داخل و صدور تروريسم در خارج وجود ندارد. اقای نگهدار که مدعی حضور در عرصه سياست برای ساليان درازی است نمی تواند دريابد که این پروژه يک پروژه پاسدارانی- ولايتی  است که پيشبرد آن تنها به تحکيم موقعيت هارترين جريان نظام می انجامد. وانگهی کدام تحليل هزينه فايد ه ای ثابت می کند که پرداخت اين همه هزينه و باج های مختلف به کشورهای چون روسيه و چين ارزش منافع حاصله آن را دارد.

 

**"بخشی از مخالفان حکومت فعلی، سرنگونی به هر قیمت را وظیفه مقدس خود قرار داده اند، مبلغ این فکرند که جمهوری اسلامی جهان را در آستانه جنگ سوم جهانی قرار داده و اگر به فوریت این غده سرطانی کنده نشود جهان به آتش کشیده خواهد شد. برای بخش دیگری از مخالفان که مساله قومی دارند (و از این نومید هستند که برآمد مدنی - فرهنگی، بتواند مطالبات قومی را پی گیرد) بر این محاسبه اند که که بدون جلب حمایت بین المللی قادر به تحقق آرمان خود نیستند. لذا قابل درک است که آنها پشتیبانی جدی تر بین المللی از هدف خود را در گرو تشدید خطر جنگ می بینند."

 

ايا حکومتی که  شعار " راه قدس از کربلا می گذرد" را می دهد و در مبارزه مرد م فلسطين برای کسب استقلال کاسه داغتر از آش می شود و از محو اسراييل سخن می گويد،  تهديدی برای جامعه جهانی نيست؟ آيا اقتدار چنين رژيمی به معنای حمايت از نيروهای واپس گرا و ارتجاعی در منطقه نيست که در صورت به قدرت رسيدن، خون مردمشان را در شيشه خواهند کرد همانگونه که خون مردم ايران طی 28 سال گذشته در شيشه بوده است؟

اقاي نگهدار معتقد است كه مخالفين رژيم  دسترسي به قدرت به هر وسيله اي را وجه ي همت خويش قرار داده اند. اين اتهامي است با سابقه ي طولاني كه نشريه چشم انداز نيز در ريشه يابي 30 خرداد 1360 از زبان مهره هاي وصل به حكومت تكرار مي كند. واقعيت چيست؟ هدف مخالفين هرگز حضور در ساختار قدرت به هر وسيله اي نبود ه است. كيست كه نداند اگر مخالفين رژيم به اندازه اكثريت و توده، در برابر خميني اظهار ارادت مي كردند و لنگ مي انداختند، مي توانستند به سهم قابل توجهي در قدرت برسند. پذيرش زعامت خميني كه به شدت معتقد به نجس بودن نيروهايي چون آقاي نگهدار بود به معناي مشروعيت دادن تاريخي به چنينن طرز تفكري بود؛ به معناي مشروعيت دادن به او در اعمال انواع و اقسام تبعضات، از جنسي گرفته تا ديني و مذهبي و قومي بود...


**"من در طول حیات خود همواره ایستاده ام که ایستادگی در برابر تجاوز خارجی به کشور یک وظیفه ملی و همگانی است. همکاری با نیروی مهاجم به هیچ وجه صلح خواهی نیست، نام این کار خیانت به کشور است.

برخی درگیری جمهوری اسلامی با "جامعه بین المللی" را فرصتی مغتنم برای تحت فشار قراردادن جمهوری اسلامی می شناسند و حس می کنند در اعمال فشار خارجی بیشتر بر جمهوری اسلامی ذی نفع اند. وجود این حس در نیروهایی که کسب قدرت از طریق برچیدن رژیم را مهم ترین آرزوی خود می بینند کاملا طبیعی است."

 

از آقای نگهدار بايد پرسيد که در اصل چه کسی دشمن حرص و نسل ايران و ايرانی است. در جنگ ضد ميهنی که بعد از ازدسازی خرمشهر به قصد تصرف عراق و  نابودی اسراییل ادامه یافت چه کسی دشمن مردم و منافع ملی بود؟رزیم خمینی یا عراق؟ چه کسی سرمایه های مادی و انسانی این جامعه را به تنور جنگ ریخت و کشور را به ویرانه ای تبدیل کرد؟  و کدام نیروی سیاسی بود که با عملکرد خود در نهایت خمینی را وادار به پذیرش صلح کرد و از این طریق میهن پرستانه ترین نقش را در تاریخ کشور بازی کرد.  البته، در تحلیل های کارشناسانه ی! کنترل فعالیتهای  آن،

 

 

درباب آمدن ابلیس با هواپیمای ایرفرانس

از نوفل لوشاتو به تهران

 

و آنگاه ابلیس را دیدند که درلباس شیخان درهواپیما یی اندر شد و ابلیس نیک میدانست که جز حق تعالی و چند تن از نزدیکانش هیچکس نداند که او که بوده و از کجا پیدا شده و نه گذشته اش برکسی معلوم آید و نه آینده اش . پس به آرامی برصندلی جلوس کرد و کاسه لیسان و چاپلوسان برگردش حلقه زدند...

خبرنگارانی از همه عالم دراطرافش بودند و ابلیس با چهره ای دژم ، زمخت و عبوس چون بخت النصر برجای نشسته بود و با هیچکس سخنی نمی گفت و اما دردرون خود شاد بود و به ریش جماعت همراه می خندید و بیاد آورد روزی را که خدای عزوجل اورابه گناه دوست نداشتن آدم ار بهشت براند و او پیمان بست که انتقام از نسل آدم بستاند و هرجا که اورود آسوده اش نگذارد و اینک فرصتی شگرف بود تا به وعده خود وفا کند و آنچنان دماری از روزگار بندگان خد ا درآورد که درهیچ کجا و هیچ حاکم جابری نکرده باشد . و پس آنگاه از جماعت چاکران کسی به نزدش آمد و اورا امام خویش خواند و پرسید که آیا او بعد از سالیان دوری از سرزمین موعود دربازگشت چه احساسی دارد ؟ و ابلیس ترشرو وبا چشمانی شربار و خشماگین پاسخ داد که <<هیچ>> و این تنها کلام او بود درتمام طول راه

.د رجامه شیخ گشت پنهان شیطان

تا بلکه بگیرد انتقام از انسان

پرسید کسی که شیخ احساس تو چیست

غرید که هیچ و کس ندانست چه سان

و کاسه لیسان و ابلیس بچه گان گفتند که کلامی بس متعالی بوده است و از جن و انس تا کنون کسی چنین مختصر و موجز احساساتش را شرح ننموده است . و آنگاه کلامش را شاعران و ادیبان بسیاری به تعبیر برنشستند و گفتند که هرحرف آن هزار معنا دارد وباید تمام لغاتی را که در زبان های عربی و پارسی با ها آغاز میشود و درخود یا و چ را مستتردارد بیابند و پس از تحقیق بسیار به کلمات هراس و هرمله و هرزه و هلاهل رسیدند و یاوه و یوغ و چرک و چلغوز و چرند و چادر و گفتند که از ترکیب همه اینها احساس شیخ بیرون آید و اما عارفی جهان بین بود که درمعنای هیچ بسیار جستجو کرد و گفت که خداوند گار درسینه ابلیسان قلب ننها ده است و ابلیس را هیج احساس نیست و چون بگوید که هیج معنا همان هیج باشد و لاغیر

و بندگان خدا فرش سرخ بگسترانده بودند و به طمع پیشبازی روح خدا ( نامی که ابلیس برخود نهاده بود) فوج فوج به قبرستان ( که اولین جایگاه جلوس ابلیس بود ) داخل شدند ورنج بسیار ببر د ند در آن روز که بخصوص برای قضای حاجت صفی بود بطول چند هزار . و نه هیچ غذایی بود برای رفع جوع و فاصله های زیادی را با پای پیاده پیمودند و ابلیس درقبرستان دروغ های بسیار بگفت .

و همانطور که خدواند عز ووجل درقرآن کریم فرموده بود آنانی که فریب ابلیس را خوردند به عذاب اند ر سازد . ابلیس بچگان درسرزمین موعود حاکم شدند وبسیار بکشتند و بسوزاندند و به زنجیر کشیدند و جنگ و ویرانی و درد و بلا و تباهی به ارمغان آورند و درتاریخ ها نگاشتند که اگر آن قوم ابلیس را درلباس شیخ و گرگ را درلباس میش شناخته بودند این چنین خواری و ذلت درنیفتاده بودند

درجامه هرشیخ ببین شیطانی

هشدار که بس گرگ شود چوپانی

چو ن چشم ببندی به حقایق بینی

درآتش مکر سوخته خلقانی

 

 

 

افاضات گهربار امام خمینی

English Language

"نامه ای از ایران" به دست ما رسیده که اوج بی سوادی و تناقض گوئی خمینی این جانی بزرگ قرن را نشان میدهد

"شما ياوه گويان با زندگاني معنوي و سعادت اجتماعي يك گروه انبوه صدها هزار ميليون نفري بازي ميكنيد."

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 74

* صد هزار ميليون ميشود صد ميليارد نفر، صد ها هزار ميليون را خودتون حساب كنيد. جمعيت جهان چند نفره؟

ميليونها ميليون سلاطين و بزرگان و فلاسفه در عالم آمدند.

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 176

"اسلام ميليونها حكم دارد."

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 55

فلسفه:

"فيثاغورث حكيم در زمان سليمان بود و حكمت را از او اخذ كرد."

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 32

* فيثاغورث در قرن پنجم پيش از ميلاد در يونان زندگي ميكرد و حضرت سليمان در قرن 10 قبل از ميلاد در اورشليم زندگي ميكرد. بين اين دو نفر پنج قرن اختلاف هست.

"انبذقلس فيلسوف بزرگ در زمان داوود نبي بود و حكمت را از او و از لقمان حكيم اتخاذ كرد."

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 33

*انبذقلس - Empedocles - فيلسوف بزرگ يوناني در قرن پنجم پيش از ميلاد و حضرت داوود در قرن دهم پيش از ميلاد زندگي ميكردند.

" از حكما و فلاسفه بزرگ ديگر اسكندر است"

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 35

* انصافاً اين يكي درست بود. اسكندر مقدوني از فيلسوفان و حكيمان بزرگ تاريخه. اگه شك دارين برين تاريخ بخونين.

تاريخ:

"اين موضوع مربوط به امروز و ديروز نيست. دو هزار سال است كه آمريكا ما را استعمار كرده است"

ديدار با دانشجويان خط امام پس از گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا، جماران، 19 آبان 1358

پزشكي:

"امروز بر دكترهاي كشور ثابت شده كه براي علاج ناخوشيهايي مثل تيفوس و تيفوئيد (حصبه) چاره اي جز عمل كردن به طبق دستورات يوناني نيست و علاجهاي اروپايي نميتوانند كاري به اينگونه مرضها بكنند"

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 280

هنر:

اوريانا فالاچي در مصاحبه با امام خميني (متن كامل سخنراني در كتاب مصاحبه با تاريخ نوشته فالاچي- البته اگه كتاب رو تو دست دوم فروشي ها پيدا كردين)

سوال: شما موسيقي را عامل فساد و شهوتراني دانسته ايد. ولي آيا آثار موسيقي كساني چون باخ و موتسارت و بتهون و وردي را نيز با اين همه معنويت آنها عامل فساد ميدانيد؟

امام خميني: من اينهايي را كه اسم برديد نميشناسم ولي اگر مارش جنگي ساخته باشند كارشان خوب است. در غير اينصورت كارشان قابل قبول نيست.

سياست:

"اسلام به كاخ كرملين هم كشيده شده، به كاخ سفيد هم كشيده شده. به آمريكاي لاتين هم رفته. به افريقا هم رفته، به مصر هم رفته. ملزم كرده است همه آنها را كه از اسلام اطاعت كنند. "

ديدار با رئيس جمهور و مقامات كشور، جماران، 18 مرداد 1363

* يكي از بركات جمهوري اسلامي اين بود كه مصريهاي كافر بالاخره مسلمان شدند. بقيه جاها هم مسلمان شدند.

* و از اين تاريخ بود كه در قانون اساسي امريكا و شوروي و بقيه دنيا نوشته شد كه بايد قوانين بر اساس شريعت اسلام باشد.

"يكي از راههاي ايجاد اختلاف در يك ملت وجود احزاب است... اساساً احزاب از اول براي اين درست شده اند كه مردم با هم متجمع نشوند. چون دولتها از اجتماع توده ها ميترسند احزاب سياسي را درست كرده اند."

* درستش هم همين است: هزاران سال دولتها ميخواستند حزب درست كنند و مردم نميگذاشتند تا اينكه دولتها بر عليه ملتهايشان انقلابهاي "مشروطه يا جمهوري" بر پا كردند و اين حزب ها را درست كردند.

اسلام سياسي يا غير سياسي؟

"روحاني نبايد كار ديگري غير از روحانيت يعني بسط توحيد و تقوي و پخش و تعليم قانون هاي آسماني و تهذيب اخلاق بپردازد"

كشف الاسرار نوشته امام خميني، صفحه 208

"اين را بدانيد كه تنها روحانيت ميتواند در اين مملكت كارها را از پيش ببرد. فكر نكنيد كه بخواهيد كنار بگذاريد روحانيت را"

ديدار با نمايندگان مجلس، جماران 6 خرداد 1360

دانشگاه كجاست؟

"ريشه تمام مصيبتهايي كه تاكنون براي بشر پيش آمده از دانشگاهها بوده است... همه مصيبتهايي كه در دنيا پيدا شده از متفكرين و متخصصين دانشگاهي است... اگر به اسلام علاقه داريد بدانيد كه خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه اي بالاتر است"

ديدار با اعضاي دفتر تحكيم وحدت حوزه و دانشگاه، 27 آذر 1359

"ما هرچه ميكشيم از اين طبقه اي است كه ادعا ميكند دانشگاه رفته ايم و روشنفكريم و حقوقدانيم. هرچه ميكشيم از اينها است."

قم، 1 مرداد 1358

فرار مغزها:

"منافقين هي ميگويند مغزها دارند فرار ميكنند . به جهنم كه فرار ميكنند . اين دانشگاه رفته ها، اينها كه همه اش دم از علم و تمدن غرب ميزنند بگذاريد بروند. ما اين علم و دانش غرب را نميخواهيم . اگر شما هم ميدانيد كه اينجا جايتان نيست فرار كنيد. راهتان باز است ."

جماران، 8 آبان 1358

صادرات انقلاب؟

"ما بايد به هر قيمت شده باشد انقلاب خودمان را به تمام ممالك اسلامي و تمام جهان صادر كنيم."

پيام به ملت، 22 بهمن 1358

"بايد در صدور انقلابمان به تمام جهان كوشش كنيم"

پيام نوروزي به ملت، اول فروردين 1359

كشورهاي جهان اعتراض كردند:

"ما قصد صدور انقلاب اسلامي را نداريم. اينها حرفهاي دشمنان اسلام است"

ديدار با مسئولان صدا و سيما، 16 مرداد 1361

جاسوسي؟

"هيچكس حق ندارد براي كشف جرم و گناه جاسوسي ديگران را بكند زيرا اين خلاف مقررات اسلام است."

ماده6 از فرمان8 ماده اي امام خميني به ملت، جماران، 1 مرداد 1361

"دانش آموزان بايد با كمال دقت اعمال و كردار دبيران و معلمين خود را زير نظر بگيرند و اگر خداي نكرده در يكي از آنها انحرافي ببينند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمايند... اين كار را به صورت مخفي انجام دهند"

پيام به دانشجويان، دانش آموزان، استادان و دبيران، بازگشايي مدارس در سال تحصيلي 61-62 ، 1 مهر 1361

حكم مواد مخدر؟

"تعجب ميكنم كه اين دولت(شاه) چگونه فكر ميكند...در نظر دارند قاچاقچيان هروئين را اعدام كنند. اين موضوع نه تنها خلاف اسلام است. خلاف انسانيت هم هست"

كتاب ولايت فقيه نوشته امام خميني، نجف 1355

"اينهايي كه مواد مخدر ميفروشند شرعاً مستوجب اعدامند و بايد بدون هيچ تاخيري اعدام شوند. هيچ ترحمي هم در مورد آنها جايز نيست"

30 ارديبهشت 1359

بني صدر كي بود ؟

"جناب آقاي بني صدر را همين مردم كوچه و بازار از پاريس آوردند اينجا و رئيس جمهور كردند، براي اينكه مردي مسلمان است، مومن است ، خدمتگزار است"

ديدار با استانداهاي كشور، جماران، 18 آذر 1359

"اين آدم از اول ادعا ميكرد كه مسلمان است و براي اسلام كار ميكند و كذا. من هم از اول فهميدم دروغ ميگويد "

ديدار با افسران و درجه داران، جماران، 3 شهريور

 

 

 


بت شكن  

وطن امروز اسير دو سه تن است  

انهدام وطن از مكتب چند تن است  

آن يكي لاشه خورو آن دگري جغد سياه  

آن يكي مرده شورو آن دگري گوركن است  

تا زماني كه وطن دست كفن دزدان است  

عجبي نيست كه اگر مرده ي ما بي كفن است  

حاكم شهر به حيوان عجيبي مي ماند  

كه سرش خوك دمش گاو گردنش كرگدن است  

حرفهايش بجز تهمت وفحشايي نيست  

واقعا قصه ي او قصه ي خر در چمن است  

اين چه بوييست كز زير عبا مي آيد  

كه چنين باعث شرمندگي مشك و ختن است  

داده بودند خبر بت شكني مي آيد  

بت شكن آمد و ديديم پيمان شكن است

 

 



معجونى بنام تماميت ارضى ايران

سازندگان اين معجون شايد قرنھا بوده است که ملتھايى را در ابتدا جبرأاسيرکرده وسرزمينشان را به اشغال خود درمى آورنده اند وپس از دورانى در غُل و زنجير نگه داشتن آنھا, کوشش ميکرده اند , به ھر شکل ممکن به آنھابقبولانند که تنھا چاره درد آنھا نوشيدن اين معجون بوده است ,در غير آن صورت زمانى باسرنيزه زمانى با شمشير زمانى ھم با توپ تانک قلع وقمع مي گرديده اند ,که اين رسم غيرانسانى وخود باور, ھنوز ھم درتفکر ادامه دھندگان راه نادرست پيشينيانشان متأسفانه موجود وادامه دارد.

اين تماميت ارضى جديد رضا شاھى جبرأ ساختگى نيز,نه عرضش معلوم است, نه عمرى طولانى دارد, ونه ارتفاعى قابل پرواز ,ونه تاريخى واقعى دارد ,اما سازندگان يا باورکنندگان آن درارتفاعى درحال پرواز ھستند ,که طول عمرش به کمتراز۸۵ سال ميرسد.

ھنگامى که "کشورى بنام ايران" تا ۸۵ سال پيش در ھيچ جاى تاريخ گفته نشده ونوشته نشده است يا موجوديتى ندارد ,پس اين کلمه "ملت ايران" چه مفھومى دارد؟واين "ھويت ايرانى" ديگر چه صيغه اى است واين "تماميت ارضى ايران"جبرى چه معجونى است؟.

اما قبل از تبديل نام سرزمين پارس به کشورايران درسال ۱۹۳۵ ميلادى توسط رضاشاه , سرزمين و"ملت بلوچستان" ,سرزمين و"ملت کوردستان" ,سرزمين و"ملت پارس" ,سرزمين و"ملت آذربايجان" و........ موجود بوده است.وھرکدام شيوه حکومتى خود را ھم داشته اند پيش از اينکه نام" ايران" و "ملت ايرانى" موجود باشد , يا نام ايران را درسرزمينشان به يدک بکشند ,خوب يا بد.!! حال چگونه است که پس ازاشغال سرزمينھاى بلوچ وکورد آذرى و ديگران نام اين کشور جديد , بدون خواست ومشورت ملتھاى جبرأ به بند کشيده از نام پارس به ايران تبديل ميشود؟

اين ايران کنونى ھم که خودش بازمانده فتوحات دوران اقتدارامپراتوريھاى فارس است , دردورانھايى نتنھا اين ايران جديد بلکه اکثر کشورھاى آسياى مرکزى وآسياى ميانه نيز شامل اين امپراتورى ھابوده اند, اما در ھيچ جايى ازتاريخ ,کشورى ويا ملتى بنام ايران ديده نميشود.

در سال ۱۹۳۵ زمانى که رضا شاه ميخواست خود وکشور جديدش را بحيث آريايى معرفى کند ,"نام ايران" را که تا آن زمان فقط اسم فلاتى استکه ازتبت شروع شده وبه بين النحرين ختم ميابد ومحل زندگى وقلمروآريايى ھا بوده است, را برداشته و نام پارس را به ايران تبديل کرد.اينھم ايران آريايى وقدمت آن, واينھم تماميت ارضى اى که رضاشاه جبرأبرسرمان تحميل کرده است. البته اين تماميت ارضى وجبرى يکبارتوسط بحرينيھا درسال ۱۳۵۰ ھجرى درزمان پسررضاشاه يعنى محمدرضاشاه پھلوى پاره شد ,و بحرينيھا که تا آن زمان استان چھاردھم اين ايران رضا شاھى بودند, خودراازيوغ بندگى حکومتگران پارس رھانيدند.ھمانطور که درزمانھاى دورترى تاجيکستان وافغانستان وکشورھاى آسياى مرکزى وميانه خودرا از چنگال امپراطورى پارس رھانيده بودند. پس اين تماميت ارضى جبرىھم صيغه اى موقتى بوده است که مانند ديگر صيغه ھا درزمان معين خود خاتمه ميابند.

درست استکه اين تماميت ارضى جبرأ تحميلى شده به سرزمين بلوچستان, از طرف حکومتگران تھران ايران ازيکطرف واز طرف حکومتگران اسلام آباد پاکستان از طرف ديگر به نفع آنھاست ,آما براى من بلوچ يعنى بردگى وغل و زنجيريعنى شرمندگى يعنى به غارت رفتن سرزمين ودرياى بلوچستان وبغارت بردن تمام داشته ھايش که درمراکز فارس نشين درايران وپنجابى نشين در پاکستان کاخھا وکارخانجات توليدى وآنچه دلشان ميخواھد درست کنند , يعنى اشغال سرزمين بلوچ توسط بيگانگانى که آنھا زمانى اين سرزمين را چند پاره کرده اند, ھمانھايى که امروز خود را به غلط مالک سرزمين بلوچستان ميدانند,وھمانھايى که خودرا برادرنزديکتر ازبرادران اصلي ما که فعلا وجبرأدر قسمت ايران و پاکستان وافغانستان به غل وزنجيرکشيده شده اند ميدانند.!!

بايد ازپان ا يرانيستھاى چارآتشه کنونى که ادعا ميکنند بلوچستان وکوردستان وآذربايجان و......جزء سرزمين لاينفک کشورايران رضاشاھى آنھابوده وميباشد ,پرسيده شود که چگونه استکه درسال ۱۹۲۸ميلادى فقط بخشى ازبلوچستان يعنى بلوچستان غربىتوسط رضاشاه اشغال شده است وبزرگترين بخش بلوچستان پس از تأسيس کشور پاکستان درسال ۱۹۴۷واشغال بلوچستان شرقى که در ۱۷مارس ۱۹۴۸ميلادى توسط حکومت پاکستان اتفاق افتاد , ودرتمام اين مدت تقريبأ ۲۰ سال, که بلوچستان شرقى حکومت مستقل خود را داشته است, و رضاشاه وپسرش, محمد رضا شاه که درآنزمان براريکه قدرت حکومت پارس ياايران جديدشان نشسته وپيشبرنده سياست پان ايرانيستى بوده اند ,کجابوده اند که اين ادعا رابه اثبات برسانند؟وچرا سرزمين بلوچستان سه پاره ودرسه کشوردرغل وزنجير است؟!بجاى اينکه يکپارچه در قلمرو ايران رضاشاھى باشد؟!.

ھمينطورچرا کوردستان پنج پاره ودر پنج کشوربراى آزادى خود دست وپا ميزند؟ بجاى اينکه يکپارچه باايران آنھا باشد ؟وھمينطور ملت آذرى وملت عرب الاحوازى وملت ترکمن ؟.

دوستان فارسى که اخيرأ نصيحت ميکنند که زيبايى ايران آنھا به رنگا رنگى فرھنگھا وغيره آن است ,بايد گفت ,اين زيبايى را نميدانيم در کجا ديده ايد ,ماغيرازغل وزنجيروبردگى چيزديگرى نديده و نمي بينيم ,شايد براى کسانيکه غل وزنجير بردگى را زيبايى ميبينند خوشآيند باشد !!ولى زندگى وحقارت درکشورى که به تمام معنى بيگانه است, براى بردگان جايى براى شکوفايى زبان وفرھنگ ودر مجموع استعدادھا ندارد,درکشورى که بلوچ درتمام دوران اشغال سرزمينش حتى در شھروديار خود ھم بيگانه است وشھروند درجه سوم واجازه نفس کشيدن ھم درشھرھاى از ما بھتران را نداشته وندارد, پس زندگى کردن با اشغالگران در سرزمينش ,شکل اجبارى بخود گرفته است ,البته روى صحبت بنده با آن ايرانى ساده نيست که به سياست واشغالگرى پيوندى ندارد ,بلکه باآن حکومتگراني است که انسانھاى يک سرزمين اشغال شده برايشان مھم نيست فقط داشته ھا وامکانات آن سرزمين که به غارت برده ميشود مھم است.حال با اين شرايط چرا ما بلوچھا کوشش نکنيم که اين طوق بردگى را از گردنمان درآورده واشغال گران رااز سرزمين بلوچستان رانده وبه سرزمين خودشان ھدايت نکنيم ؟ وچراھمراه بابرادرن بلوچ خود که درپاکستان و افغانستان با ھمين حالت فلاکت بار زندگى ميکنند يکجا نشويم؟

بسيارخوشحال خواھيم شد, کسانيکه بما نصيحت ميکنند که بانگه داشتن اين طوق بندگى درگردن خود ,ما منفعت بيشترى باماندن جبرى درکشورايران با آنھا خواھيم داشت, که بگويند چه ضررھايى خواھد داشت, اگر سه برادر ازيک خانواده و يک فاميل که گريه اشان ھمسان ,فريادشان ھمگون ,زجرکشيدن واشغال سرزمينشان يکسان وخلاصه تمام چيزشان يکسان ,باھم ودرکنار ھم درسرزمين مادرى خود, "بلوچستان" زندگى کنند؟؟!!

درطى اين ۸۰سال چه تاريخھاى ۲۵۰۰ساله اى ساختگى که به رخمان کشيدند ,چه فردوسى نامھايى که دستکارى کرده به خوردمان دادند که ثابت کنند گاھى برده وار درخدمت آنھا بوده ايم(سپاھى زگردان کوچ و بلوچ سگاليده جنگ مانند قوچ و........)) گاھى ھم بازيچه لبه تيغ تيز شمشيرشان (دوران انوشيروان قاتل;;ازايشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگى وکودک نماند ) بوده ايم وگاھى ھم از کله ھا تپه ھا ساختند بجرم کافربودنمان (دوران صفويان) وگاھى ھم برده ھاى بردگان آنھا بوده ايم(حکومت فرمانفرماھا وغيره) وھمينطور بقيه که تمامى ندارد, وتابه امروزھم ملتھايى که حتى دم از حق اوليه زنده ماندن بزنند گوشت دم توپ اين اشغالگران خواھند شد .اين نصيحت کنندگان کجايند که فقط نصيحت کردن به ديگران را آموخته اند؟!.

عجيب استکه اين ايرانيان(پارسيان) عزيز ما بقدرىخودشان ناسيوناليست ھستند که من جبرأ ايرانى شده ى بلوچ ,وآن کورد وآذرى و ديگران را که غير پارسى ھم ھستيم وسرزمينمان ھم توسط آنھا اشغال شده است, وجھت غارت اموالمان مارا ازخود ميدانند وھم جزء لاينفک ايران آنھا خوانده ميشويم !!, و نميخواھند اين ايران رضاشاھى بقول خودشان تيکه و پاره ھم شود, اما حاضرنيستند درک کنند که سرزمين بلوچ وکورد وآذرى که ھر کدام بتنھايى براثراشغال بخشھايى توسط ھمين ايران رضاشاھى تا به امروز ھم تيکه وچند پاره شده اند .

وحال که ما ميخواھيم در سرزمين مادرى خود بلوچستان دوباره يکجا شويم ,متھم به شعارھاى پوچ وبي معنى اى ميشويم که انگار بيگانه اى خارجى ھستيم که مانند خودشان در کشور داخلى آنھا جنايت ميکنيم ,ولى خودشان که سرزمين مارا اشغال کرده اند وازھر بيگانه اى ھم بيگانه ترند,خودى ھستند وحق بجانب وھمينطور ....اين قصه سر دراز دارد.!!!

آيا من در ايرانى بودن اجبارى خود حقى و نقشى ھم داشته ويا دارم ؟؟وآياايرانى بودن و ايرانى ماندن جبرى به دليل غارت اموال يک سرزمين آنھم درقرن بيست ويکم ھم اجبارى است ؟؟ بياد ندارم که پدران ما ھم گفته باشند درساختن ويا حتى نامگذارى اين ايران رضا شاھى نقشى داشته اند ,پس اين ايران مال کيست ودر خدمت چه کسانى بوده و ميباشد وبا من بلوج و کورد وآذرى وديگران چه نسبتى دارد؟؟آيا ملتى دربند حق گسستن زنجيربردگى را ھم ندارد ,تابدون دخالت بيگانگان حاکم بر سرنوشت خود باشد؟ آيا اين ضرورىاست که حتمأ بيگانه اى ديگربرايش تعين تکليف کند؟؟

باھوٹ مکرانى

 

 


مبارزات آزادی خواهانه بلوچ ها و مفکوره

بلوچستان آزاد در نقشه سیاسی آینده جهان

 

بلوچستان که یکی از ایالت های پاکستان که در قسمت شمالغرب آن موقعیت داشته و در میان ایالت های چهارگانه ، یگانه ایالتیست که از حیث منابع و ثروت های طبیعی از شهرت کافی و فراوان برخوردار بوده و از حیث ازدیاد مساحت نیز نسبت به ایالت های پنجاب ، سندهـ و سرحد در فهرست اول درج و ثبت می باشد .  

ایالت بلوچستان که در امتداد بحیره عرب موقعیت داشته و اکنون بنابر احداث بندر گوادر که تحت ساختمان قرار دارد ، به اهمیت خویش بیش از پیش افزوده است ، زیرا کامپلکس ساختمانی پروژه بندر گوادر که در ماه مارچ سال (2002) با همکاری فنی و تخنیکی جمهوری مردم چین آغاز گردیده بود و همین اکنون بیش از (500) تن از کارگران ، انجنیران و کارشناسان در آن سرگرم کار و فعالیت اند و هزینه ابتدائی این پروژه مبلغ (7.4) ملیارد دالر امریکائی پیشبینی گردیده است ، که قرار است مرحله اول کار آن الی سال (2010) تکمیل و مرحله دوم و نهائی آن الی سال (2050) آماده بهره برداری خواهد گردید .

پروژه احداث بندر گوادر نه تنها دارای اهمیت اقتصادی و تجارتی بوده ، بلکه اهمیت خاص سیاسی و حتی نظامی را نیز دارا می باشد .    

طبق سروی های فنی و جیالوجیکی ، بلوچستان یکی از غنی ترین ایالت از حیث منابع طبیعی بوده ، که از جمله نفت و گاز ، احجار قیمتی ، معادن طلا و ذخایر سرشار و وافر ذغال سنگ آن از اهمیت خاص منطقوی برخوردار می باشد ، با آغاز مبارزات مسلحانه بلوچ ها که علیه حکومت پاکستان از چندین سال بدینسو ادامه داشته و همین حالا بیش از پیش کسب شدت نموده است ، که توجه جامعه جهانی را بطرف خویش معطوف داشته و چنین ایدیا در اذهان حلقات سیاسی در سطح جهانی نیز خطور می نماید که آن روز دور نیست تا یک بلوچستان آزاد و مستقل در میان کشور های افغانستان ، ایران و پاکستان طورمجزا از پاکستان کنونی در نقشه سیاسی جهان ظهور نماید ، زیرا شرایط عینی و ذهنی ساکنان بلوچ با چنین یک تغیر کیفی و بنیادی از همین اکنون در حال تکوین است ، که روز بروز قوام بیشتر را کسب نموده و گام های عملی در راه تحقیق آن ایدیا و طرز تفکر که از مدت ها قبل در ذهن مردمان بلوچ و سایر اقوام دیگر ساکن آن سرزمین خطور می نمود ، پی یکی دیگر برداشته می شود .

مفکوره (بلوچستان آزاد) برای نخستین بار در سال (1992) طرح ریزی گردید و بنابر انتشار یک کتاب که (14) سال قبل در ایالات متحده امریکا تحت عنوان ( The Twin Era Of Pakistan) توسط سید ابوالعالی به چاپ رسیده است .

در آن چنین پیشگوئی صورت گرفته است که الی سال (2006) تحت نام بلوچستان آزاد یک کشور جدید در نقشه سیاسی جهان ظهور خواهد یافت ، که بعد از عربستان سعودی و کویت سومین کشور تولید کننده نفت در جهان عرض وجود خواهد نمود .  

در قسمتی از کتاب منتشر شده آمده است که از منطقه پسنی الی گوادر یک میدان هوائی مجهز مطابق با استندرد های بین المللی مانند هانگ کانگ اعمار خواهد گردید ، که اهمیت خاص بین المللی را با خود اختصاص خواهد داد .  

در سطور کتاب همچنان علاوه گردیده است ، که بلوچستان در گذشته از انظار بدور نگهداشته شده بود ، در آینده به یک مرکز علمی ، ثقافتی ، تجارتی و حتی سوق الجیشی مبدل خواهد گردید و نسل های آینده شاهد آن خواهد بود ، که بلوچستان و بخصوص مناطق پسنی و گوادر آن دارای پوهنتون ها ، انستیتوت ها ، مراکز علمی و فرهنگی ، احداث جاده های مجهز و مدرن و مراکز تجارتی و بلند منزل های متعدد خواهد گردید ، که البته همین حالا تصور چنین یک ایدیا برای تعداد زیادی غیر ممکن و غیر عملی خواهد بود .  

  نظریه پردازان بلوچستان آزاد عقیده بر آن اند ، که بلوچستان آینده به حیث کانون علمی و فرهنگی و حتی مرکز عمده امور صحی و طب و طبابت در شرق میانه از شهرت به سزائی برخوردار خواهد گردید ، که البته مشکلات و پرابلم های حوزه کشور های خلیج و کشور های همجوار آن را بوجه احسن مرفوع خواهند ساخت .

سران قبایل بلوچ نیز عقیده برآنست ، که در آینده بلوچستان در خصوص رشد اقتصادی آن کشور های جاپان و المان نقش اساسی درخور اهمیت را بازی خواهد نمود و در عرصه استخراج نفت و گاز و ایجاد پارک های صنعتی و تولیدی که در رشد اقتصاد نقش اساسی را احتوا می نماید ، ایفا خواهد کرد .

در متن و محتوای کتاب مذکور نیز تذکر بعمل آمده است ، که کشور های بزرگ همجوار بلوچستان آزاد را افغانستان ، ایران ، کراچی و حیدر آباد تشکیل نموده و با کشور های متذکره دارای روابط حسن همجواری متکی بر اصل احترام متقابل بوده که تعئین چنین یک موقف مثبت به ثبات اوضاع سیاسی در منطقه مساعدت بیشتر نموده ، که یقیناً امیدوار کننده است .  

نویسنده کتاب می افزاید ، که البته مناسبات بلوچستان آزاد آینده با پاکستان بعدی بخصوص با پنجاب حسنه پیشبینی نگردیده است ، زیرا ساکنان بلوچ شاکی اند ، که پنجابی ها بلوچستان را همواره تحت استعمار و استثمار خویش قرار داده و از منابع سرشار طبیعی آن به نفع خویش استفاده نموده و مردمان بلوچ را در فقر ، گرسنگی ، بیکاری ، عدم سرپناه و عدم فراهم آوری تسهیلات ، صحی و تعلیمی از همه نعمات مادی و معنوی محروم نگهداشته شده اند .  

هرچند پیشبینی مؤلف کتاب مورد نظر تا الحال تحقق عملی نیافته است ، ولی مبارزات شدید بلوچ ها در امر تطبیق آن همین اکنون به شدت ادامه داشته و این فرضیه سرانجام به یک واقعیت آشکار و انکار ناپذیر به مثابه یک تحول کیفی و بنیادی اجتماعی در خیطه مورد بحث مبدل خواهد گردید زیرا مبارزان آزادیخواه بلوچ تحت نام (بلوچ لیبریشن آرمی) در اهداف مطروحه خویش مصمم و پیگیر بوده و اوضاع سیاسی و روند حوادث چنین حکم می نماید ، که این خواب و خیال انجام و پیامد حقیقی را به ارمغان خواهند آورد و به مثابه یک پدیده که محصول مبارزات پیگیر و پیهم مردمان سرزمین بلوچ اند ، جامه عمل خواهد پوشید .

مبارزات مسلحانه بلوچ ها از سال (2003) الی (2006) نسبت به گذشته ها کسب شدت نموده است و با شیوه های جدید در مقابل عساکر پاکستانی به بکاربرد سلاح ها و تخنیک های جدید عملیات مسلحانه خویش را انجـــام می دهند .

مطبوعات و رسانه های جمعی پاکستان اخیراً معلومات تازه را بدست نشر سپرده است ، که گویا آزادی خواهان بلوچ از طریق (ویب سایت) جداگانه حکومت جلای وطن را اعلام نموده است ، که مرکز این حکومت تا الحال معلوم نیست ، اطلاعات در زمینه حاکیست که برخی از سران قبایل با چنین یک اقدام تفاهم نموده و بتاریخ (12) ماه اپریل سال (2005) از طریق انترنیت اهداف و مقاصد خویش را با بخش یک اعلامیه جداگانه به جهانیان اعلام نموده است ، که البته هیأت رهبری این حکومت جلای وطن تا الحال بصورت مشخص افشأ نگردیده است ، ولی شخصیکه متصـــدی امـــور (ویب سایت) در زمینه می باشد ، بنام میر آزاد خان بلوچ که خود را جنرل سکرتر حکومت جلای وطن معرفی نمود است .

اطلاعات همچنان مشعر است که میر آزاد خان بلوچ  از طریق (ویب سایت) مربوطه خویش (خان قلات) را بحیث بادشاه حکومت جلا وطن بلوچستان معرفی نموده است ، میر آزاد خان بلوچ اظهار می دارد ، که تمام مصارفات این حکومت جلای وطن را از فند زاتی خویش تمویل نمـــوده و تا الحال از کدام مرجع دیگر تقاضای را مبنی بر انجام مساعدت های مالی جهت پیشبرد امور مربوطه ننموده است .

میر آزاد خان بلوچ اظهار نموده است ، که بنده اولاً بلوچ و بعداً مسلمان و هدف اساسی آن آزادی ملت بلوچ می باشد ، زیرا بالای مردمان بلوچستان کشور های ایران ، افغانستان و پاکستان قابض می باشد و روی همین منظور بلوچ ها مبارزات آزادی خواهی خویش را علیه حکومت پاکستان که پیکر اصلی بلوچ ها را در تصرف خویش قرار داده است انجام می دهند و تا آخرین لحظه در جهت تحقق اهداف برحق خویش علیه حکومت پاکستان خواهد رزمیدند .

برخی از سران قبایل که همین حالا در میدان های نبرد علیه عساکر پاکستانی می رزمند ، از (ویب سایت) که در مورد مبارزات و چگونگی فعالیت های آنها معلومات را بدست نشر می سپارد ، بی اطلاعی خویش را اظهار نموده ، اما عدۀ دیگر این را نپذیرفته و مدعی اند ، که همه سران قبایل از این بازی سیاسی بصورت کل آگاه و واقف اند که سیر حوادث در زمینه سرانجام به کجا منتهی خواهد گردید .  

طرح ریزی پلان مبنی بر ایجاد یک بلوچستان آزاد و مستقل از سال (2000) الی (2005) تا حد امکان آشکار و در انظار عامه نیز مطرح بحث گردید ، هر چند طرح ابتــدائی این پلان بنابـــر نشــر مطالبیکــــه در کتــاب

  (The Twin Era Of Pakistan) از طرف یک دانشمند بلوچ به نام سید عبدالعالی در سال (1992) در شهر نیویارک بدست نشر سپرده شد ، اوایل دهه (1990) را وانمود ساخته است ، از متن کتاب بوضـــاحت معلـــــوم می گردد که در عقب این پلان برخی از کشور های بزرگ جهان نیز قرار داشته و تلاش می ورزند ، تا مبارزات مسلحانه بلوچ ها را به منظور ایجاد یک جمهوری بلوچستان آزاد و مستقل به موفقیت برسانند.

از قول یک نویسندۀ پاکستانی که بر مطالب کتاب انتشار یافته مرور نموده است اظهار می دارد  که :

"در تشکیل و ایجاد بلوچستان آزاد علاوه از طاقت های بین المللی کشور های دشمن یعنی افغانستان و هندوستان که در جوار پاکستان موقعیت دارد ، نیز دست آشکار داشته و از مبارزات مسلحانه بلوچ ها حمایت و پشتیبانی مادی و معنوی را می نمایند ."

باوجود اینکه جنبش آزادی بخش بلوچ ها تا کنون مؤفقیت های نهائی را بدست نیاورده اند ، ولی این را به صراحت می توان گفت که خاموشی این جنبش نیز از توان حکومت پاکستان دیگر خارج گردیده است و به هیچ صورت نمی تواند شعله های این آتش افروخته شده را خاموش سازد .

دولت مداران پاکستان بملاحظه اوراق تاریخ اظهار می دارد ، که خان قلات بلوچستان را طی یک موافقتنامه به پاکستان ملحق ساخته است ، ولی از جانب دیگر معترف اند ، که برادر کوچک خان قلات یعنی پرنس عبدالکریم خان در سال (1948) علیه حکومت پاکستان درفش آزادیخواهی بلوچستان را برافراشت و اساس این تحریک از آن زمان بدینسو به اشکال و گونه های مختلف جریان یافت ، که اکنون به اوج نهایئ خویش منتهی گردیده است .

از تحلیل و انالیز اوضاع آشوب زده بلوچستان چنین انتباه می توان نمود که همزمان با تصادمات و برخورد های مسلحانه میان جنگجویان بلوچ و نیرو های مسلح پاکستان مداخلات و انجام عملیات تخریبی در ولایات جنوب ، جنوب شرق و جنوب غرب جمهوری اسلامی افغانستان کسب شدت نموده اند که در مقابل نیرو های امنیتی افغانستان با مساعی مشترک قوای ائتلاف تدابیر امنیتی را بیشتر ساخته که در نتیجه آن تعداد زیادی از تخریبکاران تلف و تعداد دیگر دستگیر و باز داشت گردیده اند که در جمله آن اتباع پاکستانی نیز شامل می باشند .

از چنین مدارک و شواهد عینی چنین استنتاج بعمل می آید که دستگاه حاکمه پاکستان به چنین فکر و تصور اند که جنگجویان بلوچ از خاک افغانستان تسلیح و تمویل می گردد که در عوض پاکستان به عملیات تخریبی توسط عمال خویش شدت بخشیده و صلح و ثبات را در برخی از ولایات مرزی را در امتداد خط دیورند بی ثبات ساخته اند که منحیث الگوی آشکار و غیر قابل انکار آنرا باید پنداشت و این در حالیست که مقامات ارشد و بلند پایه جمهوری اسلامی افغانستان همواره با تحکیم روابط و مناسبات دوستانه میان دولتین تأکید ورزیده و خواهان علایق و اعتماد متقابل گردیده اند تا با رعایت اصل حسن همجواری و زیست باهمی مشترکاً زنده گی نموده و صلح و آسایش را برای مردمان هر دو کشور به ارمغان آورند .

همگان می دانند که جمهوری اسلامی افغانستان بیش از مـدت دو دهــه درگیر جنگ های خانمانسوز و ویرانگر بوده و اکنون با مساعی جامعه جهانی می خواهند تا نهاد های ویران شده خویش را مجدداً احیأ و اعمار نمایند که روی همین اصل به هیچصورت بخود اجازه نخواهند داد تا در امور دیگران مداخله نمایند ، زیرا جمهوری اسلامی افغانستان در اوضاع و احوال کنونی در حالتی قرار ندارند تا در امور دیگران مداخله نمایند ولی این دیگران اند که با نیروی نظامی خویش می بالند و از راه توسل به خدغه و نیرنگ باهمسایگان خویش برخورد می نمایند پاکستان علاوه از اینکه نیروی نظامی خویش را تا دندان مسلح ساخته دست به سلاح اتومی نیز یافته است که همواره صلح و ثبات را در منطقه تهدید نموده که چنین يک حالت تهدید آمیز برای جمهوری اسلامی افغانستان و سایر کشور های منطقه قابل قبول نبوده بلکه مستلزم آنست تا جنوب شرق آسیا از سلاح های اتومی بکلی فارغ و منحیث منطقه عاری از سلاح های اتومی اعلام گردد تا مردمان این خیطه در زیست باهمی و صلح پایدار در کنار هم زیست و امرار حیات نمایند .

مردمان صلح خواه جمهوری اسلامی افغانستان و حتی منطقه خواهان آن اند تا جنوب شرق آسیا را فاقد از سلاح های هستوی و کشتار جمعی بنگرند . زیرا یگانه راه رسیدن به امیال و آرزو های نیک انسانی و بشری همانا راه صلح و استقرار ثبات در جهان اند که متضمن واقعی رشد و ارتقأ بشر در این کره خاکی می باشند که بطور پیوسته و متداوم جهت نیل به آن به مبارزات برحق و همیشگی باید ادامه دا د و نباید گذاشت تا مردمان صلح پسند منطقه در زیر سایه خوفناک و مدهش سلاح های اتومی و کشار جمعی در خوف و اظطراب دایمی به سر برند .

اوضاع متشنج و بحران کنونی بلوچستان و وزیرستان از یکسو مخالفت ها و ستیزه گیری های احزاب اپوزیسیون در برابر حکومت از سوی دیگر نه تنها پاکستان را در عمق بحران سیاسی فرو برده است بلکه فقر ، بیکاری ، تنگدستی ، بی سرپناهی ، ارتشأ و بروکراسی در ادارات حکومتی وسعود سرسام آور قیم مواد اولیه و استهلاکی در سر تا سر کشور باعث آن گردید ه است تا پاکستان را در بحران اقتصادی نیز فرو برند و از همه بدتر اینکه یک رقم درشت و پر حجم عاید ملی کشور در تجهیز و تسلیح نیرو های مسلح و سلاح های اتومی به مصرف می رسند که چنین یک حالت عدم هم آهنگی و غیر متوازن را در بیلانس مالی و اقتصادی بوجود آورده است که مسلماً به فقر و تنگدستی اقشار مختلف جامعه گردیده اند که نتایج نگران کننده و غیر قابل کنترول را در پی خواهند داشت .

وضع متشنج کنونی در بلوچستان نمایانگر آنست که حکومت پاکستان از تعقیب سیاست های واقعبینانه در قبال نظام فدرالی و اعاده حقوق ایالت ها کار نگرفته و اکنون کنترول اوضاع از صلاحیت آنها خارج گردیــده است .

قراین ناشی از اوضاع کنونی نشان می دهند در صورتیکه جو سیاسی کنونی بدین منوال ادامه یابند احتمال آن می رود تا حوادث سال 1971 یکباردیگر تکرار گردد زیرا در همان زمان جنرال یحیی خان از تحلیل اوضاع عاجز ماند و جنبش آزادی بخش بنگالی ها را در پاکستان شرقی وقت تحت فشار نظامی قرار داد که سر انجام با ایجاد کشوری جدید بنام بنگله دیش در نقشه سیاسی جهان عرض اندام نمود .

اکنون جنرال پرویز مشرف نیز بدون تحلیل و تجزیه شرائط زمان در بلوچستان لشکر کشی نموده و خواهان آن اند تا به سر نیزه تفنگ جنبش طغیانگر بلوچها را خاموش و کماکان به بکار برد شیوه های نظامی گرانه خویش بالای آنها حکومت نماید اما برخلاف توقعات آنها شرائط کنونی طوری سیر خویش را می پیمایند که با خواست های زمامداران حاکم در تضاد و تناقض صریح قرار دارند

زیرا شعور سیاسی و اجتماعی مردم بلوچ بیش از پیش رشد و ارتقأ نموده و متناسب با آن در استرداد حقوق سیاسی و اقتصادی وارد صحنه عمل گردیده اند که البته روش سرکوب گرانه حکومت علیه بلوچ ها وضع را وخیم تر ساخته و توسل به زور پیامد های غیر قابل پیشبینی شده را در پی خواهند داشت که بهای آن را زمامداران نظامی پاکستان و بخصوص جنرال پرویز مشرف حاکم نظامی پاکستان خواهند پرداخت .

دولت مردان پاکستان این حقیقت تلخ را باید پذیرفت که عصر کنونی عصر بیداری خلق ها بوده و باید به خواست های برحق آنها با جبین گشاده پاسخ ارائه داشت در غیر آن با طغیان سیل اسائی آزادی خواهان ستیزه جو مواجه خواهند گردید

 

 

روح پليدی که انسان امروز

و دستاورد های او را به چالش طلبيد.

هيولا برای نابودی همه چيز ما خيز برداشته است:

ظهور و بروز پديده ارتجاع مذهبی در ميهن ما، که خمينی سمبل منحوس آن بود. پس از فروکش کردن حالت نشئه زود گذر اوليه، شوک هشدار دهنده ای به ما ايرانيان و بعد به منظقه و بشريت معاصر بوده و هست. اين پديده ای خلق الساعه نبود، بلکه ريشه ای بيش از هزاره در نظام باور ها، عقايد، مذاهب، فرهنگ، اخلاقيات، سنن، رسوم، ذهنيات، ادبيات،. . . و سرانجام ريشه در لجن زار فقر و بی عدالتی، ديکتاتوری، جهل و خرافه دارد.

 

خمينی پايه گذار و معمار نظامی بود که هنوز متاسفانه نظام حاکم بر ميهن ماست. اين هيولای انسان کش ارتجاع مذهبی شايد بتوان گفت يکی از بهترين نمونه ها برای تشريح و آشنايی بشر معاصر با اين پديده باشد. به راستی کالبد شکافی اين پديده از سر تا پا چه عبرت آميز دردناک و شگفت انگيز است. آدمی در چنين نظامی، چگونه تا نهايت پستی و دنائت می تواند تنزل يابد. آنچه مشخص است اين هيولا قصد نابودی همه دستاوردهای بشری را در سر دارد. از شيوه حاکميت گرفته (که در بينش اينان بايد بر محور نرينه وحشی ولي فقيه بگردد) تا دستاورد های تاکنونی حقوق بشر( که می خواهد تکه تکه اش کند، تحت عنواين: زن مرد، با خدا بی خدا، مسلمان غيرمسلمان، شيعه سنی، شيعه توع خمينی و ...)

تا حقوق و قوانين قضايی و مدنی (که با احيا و اجرای مجدد قوانين متحجر و ضد بشری تحت عنا.وين شريعت، و سنت و حديث و . . . ... تا حتی کنترل و تسلط بر افکار، عقايد، احساسات، شيوه زندگی. . . )

در طول تاريخ دکان داران ارتجاع مذهبی کارشان تزريق جهل و خرافه تحت عنوان مذهب به روح و روان و اذهان و افکار و احساسات عامه مردم بود تا بدين ترتيب جلو حرکت، جنبش، ترقی و تغيير و دگرگونی شرايط موجود به نفع ستم کاران حاکم گرفته شود. هميشه و همه جا هزاران سال است که مستقيم و غير مستقيم در حاکميت سهيم و شريک بوده اند، اما به شکل و شمايل و محتوای "جمهوری اسلامی" در اين قرن باور نکردنی و غير قابل قبول است. به همين دليل تکان دهنده، قابل تامل، و هشدار دهنده است. کم بها دادن به وجود اين پديده ضد بشری و ضد تاريخی می تواند بزرگترين فاجعه بشری را در زمان ما رقم بزند. کما اينکه نشانه های آن از هم اکنون پيداست.

هيولا در پی نفی ارزش ماهيت و حقوق انسانی ماست:

انسان موجودی است ذاتا آزاد، مختار، آگاه، قائم به ذات، خردمند، کنجکاو، جوينده، پرسشگر، در پی دانش،. اين موجود شگفت انگيز با اين ويژهگی ها در پی کشف حقيقت خويش و محيط پيرامونش شجاعانه هر گونه خطری را با جان و دل می پذيرد و چنين خلق شده است که مختار باشد. آنچنان مختار که حتی حرف خدايش را هم مورد پرسش قرار می دهد. چنانکه در داستان های مذهبی آمده است در بهشت با خوردن ميوه ممنوعه به آگاهی و بينايی می رسد. گر چه بهايش از دست دادن باغ بهشت (عدن) و رانده شدن از آن همه نعمت و آرامش و آسايش باشد.

اما . مختارانه و آگاهانه و جسورانه از اين سکون و آرامش می گذرد تا پا در وادی تضاد و درد و رنج و جهد و سعی بگذارد و از اين طريق بر دانش و بينش و توان اش بيفزايد، و هر زمان از وادی به وادی ای پر تضاد تر اما شکوهمند تر پا بگذارد.

حال طنز دردناک و تلخ روزگار ما را بنگريد که آخوند مرتجع شياد و جنايت کاری چون خمينی و هم سنخانش پيدايشان شده و می خواهند به هر قيمت صاحب اختيار انسان امروزه شوند.

ارزش انتخاب آگاهانه و اراده انسان در پيشگاه خالقش آنسان است که آن را در ذات انسان قرار داده است. و تحقق ماهيت ا. در آزاديش امکان پذير است .

گر چه هر پديده ای در شرايط خاص زمانی و مکانی امکان بروز و ظهور می يابد، پديده ارتجاع مذهبی خمينی نيز از يک قرصت تاريخی پيش آمده داخلی و بين المللی با زيرکی و شيادی سود برد و افکار و اميال خود را عملی ساخت. البته که بايد به بررسی و شناخت عوامل و زمينه ها پرداخت و آنها را بر طرف کرد تا ريشه بروز چنين پديده هايی خشکانده شود.

اما به هر حال امروز ماييم و جهان ما و اين معضل

شايد تنها حسن به قدرت رسيدن ارتجاع مذهبی برای ما اين بود که ما را به خود آورد، تکان، هشدار و نهيبی به وجود انسانی و به طور خاص انسان ايرانی وارد آورد  

اين که انسان چيست؟ چه ارزش، اهميت، ماهيت و حقوقی دارد؟ هدف از خلقتش ( خلقش) چيست؟ جايگاه انسان در هستی کجاست؟ اين طول عرض عمر را چگونه بايد طی کرد؟ هر يک از ما چه نقشی در هستی داريم يا می توانيم داشته باشيم؟

در همين دنيای محدود و زمان کوتاه شايسته چه زندگی هستيم؟ آيا می خواهيم ابزار و عامل آخوند باشيم پای منبرش بنشينيم و خريدار مزخرفاتش باشيم؟ تسليم و فرمانبرش باشيم؟ تن به ذلت و خواری و توهين و تحقيرش دهيم؟ با فقر و محنتی که سيستم غارتگرش بر ميهنمان تحميل کرده است بسازيم تا استثمارگران فربه تر شوند و هستی ما را زالو وار بمکند؟ و اين چنين عمر به بيهودگی بگذرانيم؟ اگر چنين است پس اين همه امکانات، زيبايی ها، جلوه ها و شگفتی هاي هستی برای کيست و چيست؟

شايسته و بايسته اين است که به خود آييم . ارزش، اهميت و جايگاه و نقش خود را در نظام هستی و آفرينش در يابيم . بايد بار ديگر جدی تر و اساسی تر و ژرف تر به بنيادی ترين سئوالات در مورد خويش و به خود پاسخ دهيم.

تا با درک و شناختی روشن تر و کامل تر و با ايمان و باوری راسخ تر و محکم تر از خاک خواری ، ظلمت ، ناتوانی، غم، در خودفرو رفتن و . . . برخيزيم. انسان وار بر پای خويش بايستيم دست ها رها چشم دوخته به افقهای شورانگيز با گردنی بر افراشته انديشه و ذهن و احساس خود را از قيد و بند ها رها کنيم ، با گام های مطمئن و استوار موانع و از جمله آخوند ها را کنار زد. به سوی مراحل بالاتر تکاملی پيش رويم.

آخوند ها هم شيطان گونه با بی شرمی و شيادی و جنايت در پی تبديل انسان به موجودی ديگر هستند. فرهنگ مرگ و نيستی آخوندی در پی آن است تا از انسانها مرده های متحرکی بسازد که مجری اوامرشان باشند. اين شيادان تلاش می کنند در اذهان عوام خود را واسطه و مبلغ و مجری فرامين الهی جا بزنند.، تا بتوانند ضد انسان و خالقش عمل کنند.

گر چه در مسير تکاملی تحقق ماهيت انسان بر روی زمين اينان خار و خاشاکی بيش نيستند و هرگز نتوانسته و نخواهند توانست راه تکامل را سد کنند، اما در حال حاضر آنها مانع اصلی و مقدم در راه ما هستند و هرگز نبايد به نقش مخرب آنان کم بها داده شود.

بايد بهای مبارزه برای ريشه کن کردن اين پديده شوم را هر چه هست پرداخت و اين را بايد ما همه بپردازيم چرا که هيچ وقت، هيچ جا، هيچ چيز خود به خود تغيير نکرده است.

خمينيسم پديده ای ايرانی- بازنگری و ارزيابی دوباره

گر چه خمينی با فرصت طلبی و شيادی و زيرکی ضد انقلابی توانست با سوء استفاده از يک موقعيت داخلی و بين المللی بر موج خواسته های بر حق مردم ايران سوار شود و سپس با زور و تزوير خواستهای خود را تحقق بخشد. اما به هر حال بر خواسته از جامعه ما بود و پديده ای وطنيست. هر چند پديده خمينی برای ما ايرانيان يک شوک بود. اما ناچار بايد به خود برگرديم و در برابر آينه بايستيم و خود را آنطور که هستيم ببينيم.

بسياری از ارزشهای سنتی، تاريخی، فرهنگی، اعتقادی، اخلاقی، مذهبی و . . . را مورد باز بينیی، شناخت و ارزيابی دوباره و چند باره قرار دهيم. اين راهيست که شجاعانه، صادقانه ، منصفانه و آگاهانه بايد برويم، خيلی پيش از اين ها بايد می رفتيم، دير کرده ايم و بهايش را پرداخته و باز هم داريم می پردازيم.

ما جدا از زمان خود نيستيم، بايد چشم و گوش و دل و ذهن را بر جهان معاصر تا آنجا که ممکن است گشود. هر چه بيشتر ديد، شنيد، حس کرد، خواند و انديشيد. دست آورد های بشری را در همه زمينه ها از هر کس، هر کجا با ميل، اشتياق و شهامت پذيرا شد.

اين ارزيابی اصولی، حقيقی، و اقعی و ضروری از زمين تا آسمان با نفی و تخريب، مغلطه، فحاشی، ابتذال، بی بند و باری و . . . متفاوت است. صد 
البته فاشيسم مذهبی حاکم بر ايران مانع


baloch@mybalochistan.net.tc 

بے شك تو بكش ظلم بكن آس بجن
من دارءٍ سرا حق گوشاں چپ نہ باں
 
Today, there have been دفــعـــا ت بـــازديـــد 98365 visitors (197361 hits) تعداد صفحات باز شده on this page!
This website was created for free with Own-Free-Website.com. Would you also like to have your own website?
Sign up for free